عکس سالاد الویه
غذااا
۷۶
۱.۲k

سالاد الویه

۲۴ مهر ۹۸
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خوبین
اینم از سالاد الویه هایی که برا روضه درست کردم
نصفش رو تو ظرفا تزئین کردم و نصف بقیه تو یخچال بود
اغلب مهمونا خیلی پسندیدن و تعریف از طعمش میکردن و دستور میخواستن
مطمئنم به لطف خود امام حسین ع طعمش خوشمزه تر از همیشه بود ذکرها و زیارت عاشورایی که بالا سر مواد خوندم حتما موثر بوده

مقدار مواد رو براتون مینویسم
حدود پنج تا پنج و نیم کیلو سیب زمینی آبپز شده و رنده شده . دو عدد مرغ کامل پخته و ریش شده . یک کیلو هویج خام ریز رنده شده. یک کیلو خیار شور رنده شده . یک کیلو تخم مرغ آبپز شده رنده شده. نمک و فلفل . آویشن و پودر سیر . کمی آبلیمو . یه دبه بزرگ ماست. دو ظرف متوسط مایونز این مقدار برا هفتاد نفر خوبه شاید تا هشتاد نفر هم کافی باشه بستگی داره به میزان خورده شدنش تو مراسم


داستانی از کرامات امام حسین ع

در خانواده آل کبه( ساکن در کربلا) یک تاجر بود که پسر جوان خوش منظری داشت و مادرش علویه محترمی بود
پسر بیماری حصبه گرفت و بیماری سخت گشت و جوان رو به مرگ بود چشم و انگشتان پاهایش را بسته بودند و رو به قبله خوابانده بودند
مادرش به حرم حضرت ابوالفضل رفت و از کیلد دار با خواهش و تمنا خواست تا شب تا صبح را در حرم بماند تا بتواند به آقا توسل کند
مردی به نام شیخ جلیل که همان شب به کربلا مشرف شده بود و ابدا از جریان اطلاعی نداشت در خواب میبیند که مشرف به حرم حضرت امام حسین ع شده و از طرفی که ضریح حبیب قرار دارد وارد حرم میشود و میبیند فضای بالای حرم از زمین تا آسمان نورانی است و حضرت رسول ص و حضرت امیرالمومنین ع آنجا بر تختی نشسته اند. ملکی آمد و سلام کرد و عرض کرد حضرت بابا الحوائج ابوالفضل ع عرض میکند یا رسول الله ، علویه عیال حاجی آل کبه پسرش مریض است به من متوسل شده شما به درگاه الهی دعا کنید تا خدا او را شفا دهد

حضرت دست به دعا برد و بعد از لحظه ای فرمودند مرگ این جوان مقدر است
دو باره ملکی آمد و سلام کرد و دوباره ماجرا تکرار شد و حضرت رسول فرموند مرگ جوان مقدر است

ناگهان همهمه ای در بین ملایک ایجاد شد و دیدم حضرت ابولفضل ع با همان شمایلی که وقت شهادت در کربلا داشتند وارد حرم شدند و فهمیدم ملائکه تاب دیدار او در چنین حالتی را ندارند
حضرت پیش آمد و سلام کرد و عرض کرد یا رسول الله شما به درگاه کبریایی عرض کنید که مادر این جوان به من متوسل شده و شفای فرزندش را از من میخواهد یا این جوان را شفا عنایت کنند و یا آنکه مرا باب الحوائج نگویند و این لقب را از من بردارند
چشم مبارک حضرت پر از اشک شد و فرمود یا علی تو نیز همراه من دعا کن
لحظه ای بعد ملکی از آسمان آمد و گفت حق تعالی میفرماید لقب باب الحوائج را از عباس نمیگیریم و جوان را شفا عطا فرمودیم

شیخ میگوید از خواب بیدار شدم و خانه آل کبه را یافتم و رفتم تا ببینم چه خبر است
دیدم پدرش در حیاط در حال پریشانی است و میگوید پسرم دارد جان میدهد به او گفتم پسرت شفا یافته داخل اتاق رفتیم و دیدیم جوان نشسته و دارد چشمها و پاهای بسته شده اش را باز میکند و طلب غذا کرد
😢😢


اللهم هجل لولیک الفرج💌💝
...
نظرات